دوستان،
نوش…
اول، ما داستان داعش را باور میکنیم و میگذاریم به یادمان هم، البته با اجازهی از مابهتران، بیاید که چطوری آمدند و با لباسهای نینجایی و کلاش و آرپیجی و وانت های تویاتای سفید صفر کیلومتر ردیف … و مثل چاقوی داغ روی قالب کره، به بطن نرم عراق بیدفاع و سر و سامان فرو رفتند و تکه ای از آن را به شکل و فُرم هیولای فرازمینی وحشتناک ساخت هالیوود «اِلیِن Alien» روی نقشه بلعیدند و سربازان جوان آن را دست جمعی بدون شلوار از پادگان ها بیرون دوانده اعدام کردند و ویدیو ساختند و پخش کردند، سرها بریدند و ویدیو ساختند و پخش کردند، سرهای بریده را در میادین به نوک تیز میله های نرده ها نصب کردند و ویدیو ساختند و پخش کردند، و خلافت اسلامی شان را برقرار کردند… کامل با پرچم هایی که اتفاقا اگر قرار باشد درست و از بالا به پایین خوانده شوند میگوید: « الله رسول محمد» است!!
بله دیدیم و باور کردیم و و یادمان هم میآید که نظر کلی عام هم آن هنگام نسبت به عراق این بود که اصلا عراق یعنی چند من، که ارتش و نیروهایش کیلویی چند باشند؟
جان پیاله این طور نبود؟!…
بله یادمان هست…
حالیا ببینید که چطوری شب مثل مهدی کروبی معصوم خوابیدیم و بیخبر صبح بیدار شدیم و دیدیم جلالخالق عراق هم نیروی هوایی پیدا کرد و هم رفت روی دیرالزور سوریه بمب ریخت تا هیشکی نتواند مثل آنها داعش را بمباران کند!!
باشد. رأينا و آمنّا!…
ایشالا همه دیگه نوبت بمبارانشان را روی سر بدبخت سوریه انجام داده اند، منجمله کلاغ معلومالحال داستاندار! و محض رضای خدا کسی کلاهی به سر سوریه کرده و یا چتری به دست داغان ناتوانش بدهد…
نوش…
دستهها:نوش نگارش
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟