دوستان،
نوش…
لطفا اول این بخش از مصاحبه عمو مانوک را که بیش از یک دقیقه و ۲۲ ثانیه هم نیست خواهش میکنم بار دیگر ملاحظه کنید:
خداوند سلامت و خوش وقتی فزاینده ببخشد آقای خدابخشیان تحلیلگر بینظیرمان را که پاس حقیقت به غایت نیکی میدارند و حتی در آینهی پرسش هایشان نیز حقیقت خودمان را به خودمان بازمیتابانند تا شاید، شاید…، عینک دودی محبوب خطای باصره مان را لحظهای کنار گذاشته و بدون آن خود را در آینه آن سؤال نیک بنگریم و ببینیم کی هستیم و شایستگی مان به کی و چیست…
همهاش فغان است از بطن جماعت که شاهزاده کجاست؟ چرا نمیآید و رهبری این انقلاب را به عهده نمیگیرد؟
الان وقتش است. چرا شاهزاده نمی آید؟
در قشرهایی حتی دارد کار به یاس میکشد… بعضی ها هم، مثل من امروز، دارند زوایای بدست گیری رهبری قیام توسط شهبانو فرح پهلوی مان را در اذهان خویش میسنجند…
آخر چیست این برنامه و تکلیفش با پسر نجیب و تحصیلکرده شاه فقید و مظلوم ایران؟…
شاید این باشد:
اولا، به لطف طوبی دلی امروز، به یادم آمد که شاهزاده خواندن پسر شاهنشاه آریامهر فقید یک خطای کلام و تکنیکی است.
چرا که طبق قانون اساسی کشور شاهنشاهی ایران، وقتی شاهزاده رضا پهلوی سوگند پادشاهی را در جلای وطن ادا کردند، پادشاه ایران شاهنشاهی در تبعید شدند. والسلام.
پس ایشان طبق آن گزاره و همچنین به باور جوانانی که در خیابانهای شهر های ایران این روزها حنجره میدرند که «ای شاه ایران برگرد به ایران»، شاه ایران است که هنوز تاجگذاری نکرده است.
پس دیگر تعارف را بگذاریم کنار واگر حرمتی برای ایشان قائلیم، او را رضاشاه دوم خطاب کنیم، تا آن زمانی که خودشان رسما بیایند بگویند که مقام پادشاهی شان را واگذار میکنند. که همان را هم من یکی حقیقتا بگویم بعید نمیبینم که در آینده بکنند.
می پرسید چرا؟!…
شما را اجازه دهید رفرانس دهم به سؤالی که عمو مانوک در ویدئو مطرح میکنند که آیا شاه ایران خودش میخواهد که برگردد از تبعید؟ آیا در نزد دل و وجدان خودش، خودش را مقید و متعهد به برگشتن به وطنش میبیند؟
و بگذارید من هم چنین اضافه کنم:
اصلا یک شاه جوان قسم شاهنشاهی کشوری خورده که در دست هیولاها است، کشوری که پر از آدم های مفت خور، تنبل، نمک نشناس، حسود، زیر آب زن، امتی و خرافاتی، و در نگهداری و قدردانی از پدر و پدربزرگش کاملا و بطرز فجیع و وحشتناکی رفوزه است، چه تقید و تعهدی باید نسبت به آن کشور داشته باشد؟!…
از جنبهی انسانی چه؟…آیا به عنوان یک انسان، حقوقی هم دارد آن پسر غمگین و جور روزگار دیدهی شاه خدا بیامرز،
یا چاره ندارد جز اینکه یوغ «موهبت الهی» پادشاهی ایرانیان ماشالا ماشالا شاهدوست و شاهپرور را تا قبر بر گردهی خود تحمل کند؟!
وقتی که ایشان را در آن پارادایم و پرسپکتیو میسنجم، میبینم که بابا ایشان تازه خیلی هم نیک سرشتی و معرفت دارند و دلسوزی که مسئولیت پادشاهی در تبعید را قبول و به عهده گرفتند و به قول عمو مانوک آن حلقه و قلاب اسارت وظیفهی یک پادشاه مدرن در تبعید را که باید کشورش را آزاد کند به دست و به جانشان زدند، و به عنوان پادشاه ایران، در حالی که پیشینه و تاریخ پهلوی نوازی! ایرانیان مستعدالجنزدگی را نیز نیک میدانستند و کفن پدر هنوز خشک نشده بود، دست به کار تنها کار مطرح زندگی پادشاهی شان شدند: آزاد سازی ایران از دست رژیم هیولاها… و همان هم شد ورد زبانشان و همان هم هست همین امروز و یک کلمه تغییر نکرده!…
شاه خدابیامرز و شهبانو یک پرنس، یک شاهزاده تمام عیار را برای ایران بزرگ کردند. شاهزاده ای که هنوز مسئولیت احساس کرد نسبت به مردمانی که آنوقت اگر دستشان به شاه بیمار به سرطان پیش از فوتش میرسید پوستش را زنده زنده میکندند…
پس با خود عهد بست که هرچه می تواند و از دستش در تبعید برمیآید بکند تا روز سرنگونی رژیم هیولاها را ببیند و بعد از آن خود مردم تصمیم بگیرند که کشور خاک شده شان را چگونه به سر کنند…
به موهای سفید شاهمان که جوانیش در تبعید سوخت نگاه کنید. طفلک اصلا یک دقیقه مزه پدری پرنسس هایش را حتی به مثابه یک پدر معمولی هم نچشیده و با همسرش یک ماه عسل بی دغدغه نداشته…
بعد از اینکه هیولا ها رفتند، که گوش شیطان کر دارند میروند، و مردم واقعا کنترل کشور و سرنوشتش و ذخایر و منابعش را به دست گرفتند، و حتی رفراندم هم کردند و پادشاهی او را طلبیدند، آیا معقول است بردارد برگردد به سرزمینی که در آن دو نفر زیر یک سقف نمیتوانند با هم با تفاهم و هارمونی کار کنند برگردد؟ و به آنان هم اعتماد کند که خواهند گذاشت در زادگاهش مانده و روزی سر به بالین ابدیش بگذارد؟!…
من اگر رضا شاه دوم بودم خیلی شک میداشتم.
ضدشاهی ها، زیاد غصه نخورید. شاه یک عالم دلیل منطقی دارد که برنگردد و بزرگترینش هم اینست که ما شایسته موهبت داشتنش نیستیم. یا حد اقل باید هنوز ثابت کنیم که چنان لیاقتی را داریم و دوباره جنزده نخواهیم شد…
ما زمانی شایسته داشتن کشور پادشاهی مدرن خواهیم بود که رنسانس واقعی را تجربه کرده و با قاطعیت و قانون اساسی مدرن چنان کشوری را تشکیل دهیم تا هم سپاس پهلوی های ایران ساز را بجای آوریم و هم نمادی برای اتحاد و سعادت ملی مان داشته باشیم.
ولی کاش برگردد و برگردیم. وقت نیست.
شمع رو به تمام زندگی فقط تا اندی،
پت پت خسته اش را ادامه خواهد داد…
نوش…
دستهها:نوش نگارش
دوست گرامی داشتن هر چیزی لیاقت می خواهد ….
این کلمه لیاقت …؟
شاید ما بقول کسروی یک حکومت به ملاها بدهکار بودیم ..!؟
اما حالا دیگر باید ثابت کنیم که ما آیا لایق تمدن وبهروزی هستیم …؟
این گوی و این میدان ملت ایران در این ساعت نفس گیر انتخاب ….
لیاقت در انتخاب است …!
اگر لایق باشند این ملت گاهی جن زده و زامبی منش این سالهای خاکستری …..!
نوش باد دوست نادیده من
که حضور شما در قلب ماست .🌹🌹❤️