دوستان،
نوش…
جناب ولی فقیه مسلمین دنیا، که عدهای (بلا نسبت آن حیوانات زحمتکش شریف) گاو و استر بیخبر و بیشعور و بیسوادِ خبرگان نامیده، خبرگانی که مثلا قرار بود طبق همان قانون اساسی نحسشان که رعایتش را هم نمیکنند ناظرالعمل و منصوب و یا معزول کنندهی این بشر برخود مشتبه ذلیل و علیل باشند، که نصابتش بر قدرت مطلقه علیرغم نهیب و کراهت خودش هم اول از موقتی و مکروه به دایمی و مغصوب مغضوب تبدیل شد، که باورش را به مخ امتشان چپاندهاند که عظما خودش مشروعیت مستقیم ولایت جان و مال آحاد امت را یواشکی از امام زمان توی چاه خلا گرفته و پس رابط انسان روی زمین با او، که میگویند باباش عقیم بود، و از آن جهت مرتبط بلاواسطه انسانیت با الله است، و بنا به آن است که ولایت و اسلامِ برند انقلابی خودش را مشروع و واجب الامر می داند، و نیز به امتداد همان هپروتبافی در دکان دینش ضمانت خیر وسعادت بشریت را مشروط به پیروی از منواتش میفروشد، و لذا و البته عفونت روانش را واجب الصدور به همه قلل دنیا چنانکه مموتی ذکرش را کرد میداند، در حرف های اخیرش باز دست از دغل گویی و امت فریبی برنداشت…
افسوس در این پایانین لحظاتی که میترسم دارند میروند خونین، ویرانگر، و جنگ مغلوبه شود، باز به همان خنیاگری چندش آور همیشگیاش با مِچ و مِچ لبهای وافور تابلواش برداخت…
افسوس…
آخر چه قدر رو دارد این ناقصالعضوِ فاقدالعقل؟!…
بار دیگر، جناب دغل دستار بسر، همو که مَنِیجِر پروژه سینما رکس آبادان گویند بود، به عیان و ادعایش آورد که همان طور که امام خدعهگرش گفت مرغ اسلام یک پا دارد و پس کماکان سلطنت بی مسئولیتش را خواهد کرد، و ولو هم اینکه اقرار به «مسئله» میکند و ریزش و فروپاشی نظامش را به «زخمی» تشبیه میکند، مثل همیشه مسئولیت ناکارآمدی صد البته طبیعی حکومت انقلابی به سبک خودش را به یوغ و گرده ی کسانی موهوم با اسم های عجیب و غریب عربی میاندازد که به هر حال و لاجرم همانانیاند که همیشه جزو ذوب شدگان در او میبودهاند و به اذن و اشارهی او هم کاسه و هم چپاولش تشریف داشته اند، و مثل همیشه القا میکند که او مبری از خطاست، چون مسئولیت ندارد و فقط سلطان حاکم است، و همه ناکارامدی و فجایع امور دولتش همیشه یا باید کش نداده شود و یا اگر چاره جز اذعان بیشرمانه به فساد نیست تقصیر با زید، امر، و یا بکر است!…
لاکن این موضع گیری جناب رهبر مسلمین جهان و عمه جان خودش، زیاد هم غیر قابل پیشبینی و شوکه کننده نباید میبود.
پس از انداختن توپ به زمینش توسط آقای ترامپ شیردل، البته که آچماز موجود او را وادار داشت یا به مذاکره نشیند و پس سرنگونی آتی در آن امتداد را لاجرم تجربه، و یا همانطور که کرد و قانع حتما شد که می بایستی، ادامه دهد به لجبازی و تحکیم پالان ولایتش روی خر ملتی که رویش مفتی سوار است و عین خیالش هم نیست که این خر دیگر از پالان و ملای سوارش خسته شده و عنقریب است که در این گردنهی خطرناک تاریخ به خود تکان محکمی داده و او ، و اگر پایش لغزید خودش را هم، به قعر دره ی دَرَکِ ظلم و ضحاک پذیران تاریخ پرت کند…
پس، با شوت توپ به زمین ترامپ، جناب تصمیم میگیرد که بجای وادهی و صدای انقلاب مردم شنوی، بر موضعش تاکید کند چنانکه امامش کرد، بر اینکه او هم صاحب الحکم بوده و امامت خواهد کرد و اعلام به ممنوعیت و فتوای تحریم مذاکره.
پس شمشیر با ملت از رو بسته که من اقتدار دارم و خط قرمز تعیین میکنم و من چیز ممنوع می کنم و من آنم که سلطان است مملکت را، و بله، قدرت مطلقهی مملکت شما دست من و زیر عمامهی من است. فراموش نکنید نکبت لیسان نعلین های من!…
ولی با این تحکیم موضع، امپراطور عریان ایرانیان دربند همچنین سیگنال از کشتارها و بگیر و ببند هایی داد که تحت لوای مبارزه با فساد و امثالهم میرود که براه بیاندازد. جماعت هشدار باشند…
از سویی دیگر هم این: آخر خاک بر سر تو و امامت که از آن پیروی و ادعای شرع سلطنت میکنی که جمعا با او ۴۰ سال خون مردم را به شیشه کردید، ولیکن در روز روشن میگویید هنوز چنان اقتدار و شان منزلت برای کشور مردم تحت حکم خود دست و پا نکردهاید؟! آخر کی کشور را قرار است سامان دهید؟ صد سال دیگر؟!… تف بر روی بی شرم و بی حیایتان باد…
در مقولهای دیگر، همچنین اینکه راستی منظورش اینجا که در قبال اقدام خصمانه و خبیثانه ی دشمن می گوید «حالا به حساب اون هم می رسیم» چیست؟ دارد تهدید میکند ترامپ شیردل را؟!… یا یه چیزی مثل باد بیختیار از سوراخ بالایش بیرون آمد؟!… دوستان شاید از پی پیگیری ثوابی به آخرت برند!…
و تمام کنم این مقوله را با ناش به نوش اینکه آی دلم خنک شد از اینکه دسترسی آسان بر و بکس به دنیای مجازی و امکانات رسانهای اینترنت، اونترنت آقا را بدجوری مستجاب و مستلزم آب ریختن های مموتی پسند کرده! چه دل خونی داشت این شیخ ضحاک صفت دغل از دست اینترنت و رسانه های جهان مرتبط ساز… :))))
نوش…
دستهها:نوش نگارش
عجب نثر پر ملاط و باحالی. یاد نوشته های صادق هدایت افتادم: مختصر، مفید، و طناز!
فدای محبت آرش. نوش…