لاکن متوجه شدهام پرند نازنین،
که هی چپ و راست از این کمترین،
از بابت و عناوین مختلف عذرخواهی میکنید.
که همهاش هم البته ریشه میزند و برمیگردد،
به روح زیبا و زلال و سرشار از مهرتان،
این را خواهشا پس عنایت بفرمایید:
نوش…
بین الاحباب، تسقط الآداب،
(ترجمه: بین دوستان آداب فرو میریزد؛ راحت باش…)
زبانمان به بلندی دم اسب مو درآورد بسکه آن را گفتیم!
عذر برای چه، و از که میخواهی؟!
من که تو ام!!!…
دوستان روز عزای پیاله سرا،
که دیوارهایش را به خاک ذغال خواهم پوشاند،
روزیست که احدی از دوستان از بابت چیزی
به این کمترین خود را مدیون عذر یابند.
ما دوستان همه شاگردان رنسانس هستیم
چون تا ذهنمان را درست نکنیم و از نکبت و کژی نگذریم
به نیکی و شیکی نخواهیم رسید…
ما دوستیم و از دوستیمان لذت میبریم،
گیرم که بعضی هامان هم بعضی وقت ها
یه چیزایی مان میشود و یا شیطنت هایی شاید میکنیم،
بالاخره همیشه که آب نیست که مینوشیم!!
؛)
لاکن هی دوستان دوستان میکنم،
آخر کیستند این دوستان و کیست دوست؟…
شاید به گه گاه متوجه نشویم دوستمان کیست،
و کِی در محفل دوستانیم…
ایضا اگرهم حواسمان پرت شود و فراموش کنیم دوستی چیست.
لاجرم انسان جایزالخطاست و آن یک حقیقت تلخ است…
ولی قطب نمای دوست یاب درون روحمان،
چون به مدد پرتو ایزدی در دلمان است که بدان مینگریم،
اکثر اوقات بد کار نمیکند!…
لاکن به گونهای غریب،
وقتی در محضر و به خطابِ
دوستنمایان نادوست هستیم،
اکثرا حتی اگر چیزی هم نگوییم،
نمیتوانیم ولی انکار کنیم،
آن احساس مرموز چندش زیر پوستمان را…
و آن احساس اغلب و بلافاصله،
پس از دریافت اسمشان آغاز میشود…
دستهها:نوش نگارش
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟