جمعه سیاه بود امروز در آمریکا.
جمعه سیاه نه به خاطر اینکه فاجعهای اتفاق افتاده بود یا اینکه سالروز فاجعهای بود و مثلا یادمان روز آغاز انقلاب شومی…
جمعه سیاه روزی است که پس از آخرین پنجشنبه نوامبر، روز شکرگزاری آمریکا، واقع میشود و موسم خرید و کادوهای کریسمس را رسما آغاز میکند.
داستانک هایی این ور و آنور هست که چرا این روز اسمش را چنان گرفته، لاکن من دوست دارم فکر کنم جمعه سیاه اسمش به این خاطر است که سیاهی لشکر های مردم منتظر بیرون در مغازه و فروشگاهها بلافاصله بعد از این که مغازه ها در این روز باز می شوند و بزرگترین تخفیف های سال را برای کالاهایشان میدهند به داخل هجوم می آورند و با قاپیدن کالاها شروع به خرید هدیه های کریسمسشان میکنند…
بله روز جمعه سیاه، گرچه در آن دعواهایی هم در مغازه ها سر اجناس خوب تمام شده رخ میدهد، روز بسیار شاد و شلوغی است…
روز خوبی پس از روز شکرگزاری که هر سال آمریکایی ها جشنش را میگیرند و مقادیر معتنابهی بوقلمون و ژامبون تناول میکنند…
بالاخره آمریکاییها چیزی دارند که به خاطرش شکرگزار باشند. یا حد اقل سالی یکبار هم که شده عادت دارند که در خلوت ذهن خود مرور این را بکنند که در زندگیشان چی مهم است که چه و که را دارند که برای داشتن آنها سپاسگزار خدای خود باشند؛…
ولی راستی آخرین باری که ایرانی ها در ایران چیزی داشتند که به خاطرش بتوانند شکرگزار باشند کی بود؟!
آیا کافیست که شکرگزار باشند کشورشان به خرابی سوریه و سومالی نیست؟…
تظاهر و تعارفات مستمر به کنار، اصلا ما ایرانی جماعت چقدر اهل شکر و تشکریم؟…
یادم هست وقتی که بچه بودم کشوری داشتم با یک شاه که به خیال خودش می خواست آن را به دروازه های تمدن برساند…
کشور بسیار خوبی بود… عکس های سیاه و سفید خاطراتش هنوز در لایه خاکستری مغزم دارند به من نگاه میکنند…
شاه، خوب و بد، کشوری را داشت اداره می کرد که همه مان باید به خاطر داشتنش شکرگزار میبودیم ولی نبودیم…
و آخرش به روزگار سیاه امروزش نشستیم…
این چه جمعهی سیاهیاست پس از ریخته شدن خون سرخ آخرین شهیدان جوان ایران…
و حال در این جمعه سیاه، خاطره های روزهای خوش به ناشکری رفته گذشته،
چه غمگین و سیاه خاطرم را کرده…
ولی غلط کردم خدا،
برای همین سیاهی جمعهام نیز در این جمعه سیاه،
تو را شکر…
نوش…
دستهها:نوش نگارش
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟