





از نظر تاریخی و اسطوره ای اگر به این منطقه نگاه کنیم، سرزمین «رستمِ» فردوسی است، سرزمینی است که در دوره هخامنشیان «سکاها» (سکائی قدیمی ترین نام مردمان این منطقه است که بعدها به سیستانی تبدیل شده است) در آن می زیستند!، در دوره اشکانیان و ساسانیان، گذرگاه های مهمی در آن قرار داشته است، چند شاخه از سلوکیان در این منطقه و سیستان تاریخی که شامل بخش هایی از افغانستان کنونی و پاکستان کنونی می شده است، با هم درگیر بوده اند، سکه های این «سلوکیان» هنوز هم در این مناطق یافت می شود، در دوره اشکانیان هم از مرو (آی خانوم – خیوه) تا سیستان شاهد رویدادهای مهمی بوده است، در دوره ای هم چند نفر از سرداران مهم ارتش ایران آن روزگاران، زادگاهشان در این منطقه بوده است مانند خانواده «سورنا»، (سورن) و …، در زمان جنگ های اشکانیان و ساسانیان با هیرکانیان، این منطقه بر سر راه دعواهای آنها قرار داشته است!، برای سرکوب مزدکیان هم چند باری پای سربازان ساسانی به این منطقه باز شده است!، از همه مهم تر، از نظر اسطوره شناسیِ مذهبی و ملی، این منطقه زادگاه زرتشت و رستم بوده است!
در زمان بعد از اسلام، یعقوب لیث صفاری در این منطقه حکومت نمود و صفاریان مدتی در این منطقه به حکومت کردن ادامه دادند، و سامانیان هم در زمانی پایشان به بخش هایی از جنوب خراسان بزرگ رسید، این دو سلسله خدمات مهمی به زبان پارسی و آداب و فرهنگ پارسی نمودند، حتی ابومسلم از همین نزدیکی ها ظهور کرد!
این منطقه از زمان هخامنشیان تا بعد از صفویه، بزرگراه تجاری مهمی بود، در چند نوبت شاخه هایی از جاده ابریشم از آن گذر می نمود، در زمان سلجوقیان و غزنویان، خراسان بزرگ و بلوچستان تاریخی، شاهد جنگ های آنها بود و پای این نبردها به نزدیکی سیستان هم باز شده بود، در زمان مغولان، بعد از مرگ «خان بزرگ»، و تقسیم اراضی بین فرزندان او باز این منطقه بخش مهمی از حوادث تاریخی را شاهد بوده است، بویژه در دوره ایلخانیان، و تیموریان هند!، و بالاخره در زمان صفویه دوباره به شاهراه تجاری تبدیل گشت، ولی محمود افغان (قندهاری)، از همین منطقه به ایران نفوذ نمود و به نزدیکی کرمان رسید و در آن مکان جنگ های مهم و سرنوشت سازی بوقوع پیوست و در نهایت راه اصفهان گشوده شد، و بعد از آن نادر شاه ظهور کرد و افغان ها را بیرون راند، ولی باز دوباره ورق برگشت، یکی از نگهبانان او در توطئه قتل نادر مشارکت نمود و بعد از آن به افغانستان گریخت، او تبارش از قبائل پشتون زبان افغانی بود، و در آنجا بنام احمد شاه دورانی (دور دوران) تاجگذاری نمود و سلسله دورانی ها را پایه گذاری کرد، به بخش هایی از ایران لشکر کشید و هرات و مشهد را تا بخش هایی از سیستان، گرفت، این ماجرا تا کل دوره زندیه را تقریبا شامل گشت!، برای همین پایتخت زندیه در شیراز بود.
در زمان قاجارها باز دوباره سیستان و بلوچستان کنونی و تاریخی، نقش مهمی را بازی نمود در حوادث تاریخی، بویژه نبردهای کمپانی هند شرقی و انگلیسی ها با افغان ها!، و لشکرکشی های آنان از لاهور و کویته به داخل خاک افغانستان کنونی و پیمان هایی که آنها با سیک ها در بخشی از پاکستان کنونی بسته بودند، و همچنین در سیاست های واگذاری زمین ها در دوره قاجاریه به قبائل، و بزودی پای قاسمی های اماراتی هم به منطقه بلوچستان باز شد (قواسیم عرب)، البته در دوره ملوک هرمز هم بندرهای عباس و چابهار نقش مهمی را بازی می کرد و جنگ های دریایی زنجیره ای بسیاری بین پرتغالی ها و هلندی ها و بریتانیایی ها و عثمانی ها و صفوی ها رویداده بود در این منطقه!
در کل دوره قاجاریه، «اجاره» زمین، و گرفتن مالیات از آن برای حکومت مرکزی، راه مهمی برای افزایش درآمد بود، و در منطقه خلیج فارس، از خوزستان تا بوشهر، از فارس تا هرمزگان و بلوجستان، مناطق ساحلی و دشت ها را به قبائل آن طرف آب اجاره داده بودند، از قواسیم گرفته تا بخشی از سعودی های کنونی و قبائل دیگری از اعراب! (برای همین هم آنها هنوز آن سه جزیره را جزو سرزمین های خود می دانند!، و سمت ایرانی خلیج فارس را هم «عربی» می خوانند)، اینگونه بود که پای اعراب به سرزمین های ایرانی باز گشت و برای مدتی سمتِ ایرانی خلیج فارس هم «عربی» شده بود.
هندی های زیادی به همراه زنگباری ها به عمان کنونی و اعراب زیادی به قطر و بحرین و امارات کنونی آمده بودند و به غیر از تجارت، با کشتی های انگلیسی این طرف و آن طرف می رفتند و بالاخره اینها وارد امارات کنونی هم شدند و گروهی هم از یمن به اینها پیوستند، در نهایت پای آنها به چابهار و بندرِ عباس باز شد!، و بالاخره این «دریاگردانِ» بی زمین، بر اثر این گشت و گذارها، و زندگی فصلی مانند عشایر، البته از نوع دریایی آن، وارثانی هم از خود برجای نهادند، چون در بین خود ازدواج نموده بودند، یعنی بنوعی ازدواج های چند ملیتی!، و بخشی از بلوچ های کنونی حاصل چنین ازدواج هایی هستند!، البته نه همه آنها، ولی در سمت دریا، بیشتر شاهد چنین تبارهایی هستیم، از بخش هایی در پاکستان کنونی تا فارس و هزمزگان کنونی!، در خوزستان بنوعی دیگر.
و سیاست اجاره زمین، در دوران قاجاریه، موجب ورود اینگونه مردمان به بخش هایی از ایران شده بود، بویژه بلوچستان و هرمزگان تا فارس، و بالاخره در دوره رضا شاه بزرگ بود که به سیاست اجاره زمین پایان داده شد و این زمین ها از سران قبائل عرب آن سمت خلیج فارس گرفته شد. (آنها به سرزمین های مادری خود برگردانده شدند، البته نه همه آنها بلکه سران آنها و افراد مهم آن قبائل)
در همین دوره بر اثر قرارداد سایکس – پیکو، عثمانی تجزیه شده بود و کشورهای جدیدی مانند عراق و عربستان سعودی ایجاد و استقلال خود را اعلام کرده بودند، و مناطقی مانند کویت و امارت و بحرین و قطر هم تحت قیمومیت بریتانیای کبیر اداره می گشت. و عمان هم بزودی کاملا مستقل شد و هندی ها را از خاک خود اخراج کرد.
بعد از کشف نفت و سرمایه گذاری در این صنعت، و پایان جنگ جهانی دوم و شروع جنگ سرد، خلیج فارس به منطقه مهمی تبدیل شد، بویژه برای اینکه پای شوروی ها به این منطقه باز نشود!
در زمان جنگ جهانی اول، در منطقه سیستان، بریتانیا کنسولگری هایی در کرمان و زاهدان و بیرجند داشت یا بنوعی با این مناطق کار می کرد، و بسیاری از اسناد آن دوران در این کنسولگری ها بویژه بیرجند، به شکل عمومی انتشار یافته است. خط تلگرافی از هند تا زاهدان و نهبندان و بیرجند و بعد به دیگر شهرها کشیده شده بود که در نهایت به لندن ختم می گردید.
و در نهایت این کنسولگری ها در زمان رضا شاه برچیده شد، بعد از جنگ جهانی دوم و اکتشافات نفتی، حوزه سراوان کشف گردید، و هنوز هم در این منطقه سرمایه گذاری ای صورت نگرفته است، احتمالا برای اینکه اگر بعدها خواسته باشند «خواص» جهانی (دولت پنهان)، بلوچستان بزرگی ایجاد کنند با تجزیه بلوچستان ایران و پاکستان، منبع درآمدی برای آن دولت احتمالی وجود داشته باشد.
در زمان محمد رضا شاه پهلوی، سرمایه گذاری های فراوانی برای توسعه شهر زاهدان صورت گرفت، خیابان ها آسفالت گردید و چند محله جدید ایجاد گشت، دانشگاه سیستان و بلوجستان هم ساخته و افتتاح گردید، در منطقه چابهار و بندر عباس هم سرمایه گذاری هایی صورت گرفته بود و در جزیره کیش آن سرمایه گذاری ها و روش توسعه آن کاملا مشخص است و اگر انقلاب (شورش) نمی شد در سال 57، از این سرمایه گذاری ها، به بهترین شکل ممکن بهره برداری می شد.
ولی در زمان جمهوری اسلامی در آغازین روزها، ماجراهای دینی و شیعه و سنی در بلوچستان شعله تفرقه افکنی های قومی را روشن نمود و با سرکوب های زنجیره ای در ماه های بعدی و سال های بعدی و درگیری های حزبی، مشکل را عمیق نمود در این منطقه.
سیاست های ضد مردمی جمهوری اسلامی در سیستان و بلوچستان در دهه شصت شمسی ادامه یافت و البته پروژه های مشترک خطرناکی هم در دانشگاه سیستان و بلوچستان با همکاری پاکستانی ها داشت پیاده سازی می شد، مانند کار بر روی لیزرها و احتمالا، نقشه های اولیه اتمی، با همکاری آن دانشمند پاکستانی «عبدول قادر[قدیر] خان»، پدر برنامه اتمی پاکستانی ها، در دهه هفتاد سیاست های ضد مردمی جمهوری اسلامی در این منطقه ادامه یافت و چند نفر از روحانیان سنی این منطقه و فعالان مدنی و قومی آن، ترور و یا بصورت مشکوکی مردند، جنگ داخلی در کشور افغانستان از دوره ژنرال داوود خان تا زمان طالبان، آوارگان زیادی را به ایران کشاند از بین افغانستانی ها، آنها در مناطق مشهد و بیرجند و زاهدان (از تایباد تا تربت جام و از منطقه جنوب خراسان شامل بیرجند و مناطقی مثل زابل و گزیک و …، تا بخش هایی از یزد و کرمان و گرگان، ساکن شدند)، و باز جمهوری اسلامی از بین آنها هم یارگیری نمود و البته با بخش مدرن آنها مشکل داشت، کم کم فقر در منطقه سیستان تشدید شد و به بلوچستان هم راه یافت، قاچاق مواد مخدر و سوخت به راهی برای درآمد مردم محلی تبدیل گشت و افغانستانی های دو سوی مرز هم در این تجارت مشارکت نمودند و البته سپاه پاسداران و بخش هایی از دولت هم وارد این تجارت شده و به مافیای این تجارت تبدیل گشتند، بزودی!
پروژه های سد سازی دوران رفسنجانی و خشکسالی های بعدی، هامون را خشکاند و به هیرمند آسیب فراوانی وارد نمود، اقتصاد محلی زابل و مناطق آن نابود گشت (این اقتصاد شامل ماهیگیری، حصیربافی با نی های روییده در کنار آب، و ترانزیت لوازم یدکی خودرو می شد)، بزودی بخش مهمی و بزرگی از مردم، منطقه زابل را ترک کردند و بیشترشان به استان گلستان بویژه گرگان هجرت کردند!، بخش دیگری به زاهدان و بیرجند و مشهد و …، رفتند، در زاهدان بزودی مشکل آب تشدید شد و پروژه انتقال آب از هیرمند به زاهدان به بهره برداری رسید و در نهایت این پروژه کاملا به هامون و هیرمند آسیب جبران ناپذیری وارد کرد، در دهه هشتاد با رونق گرفتن صنعت خودروسازی بی کیفیت در داخل و باز شدن مرزها بر روی کالاهای خارجی بویژه کره ای و ژاپنی و چینی و آلمانی، قاچاق لوازم یدکی خودرو در زابل کاملا از بین رفت، بازار رسولی زاهدان از رونق افتاد!، و بزودی با انتقال کارکنان زیادی به زاهدان که در فیش حقوقی خود بندهایی شامل خارج از مرکز و منطقه محروم و بدی آب و هوا و …، را می گرفتند، بافت قومی شهر زاهدان برهم خورد و بلوچ ها جای خود را به سیستانی ها دادند و این دو گروه در بین خود دچار اختلاف های عمیقی شدند، و دیگران هم آمده بودند، که با «اینها»، در کل مشکل فرهنگی داشتند، و اینگونه بود که جمهوری اسلامی مشکل را در این منطقه حادتر کرده بود.
در زمان احمدی نژاد، به روحانیان سنی منطقه احترام گذاشته نمی شد و بصورت عمدی افرادِ افراطیِ شیعه حکومتی را با سیاست های مشت آهنین به منطقه فرستاده بودند و نتیجه اش چندین بمب گذاری و ترور و …، بود. و دو دستگی در بین مردم و نفوذ جمهوری اسلامی در بین روحانیان سنی منطقه و البته بعضی از این سنی ها هم چون در پاکستان آموزش دینی دیده بودند، تفکر «حقانی» را با خود وارد منطقه بلوچستان و سیستان ایران کرده بودند، همان تفکر طالبانی ای که در زمان جنگ سرد، با کمک سعودی ها و ژنرال ضیا الحق در پاکستان گسترش یافت و در نهایت طالبان را آفرید با کمک سازمان اطلاعات و امنیت پاکستان!، ولی مشکل اصلی در منطقه، بی کاری، تبعیض عمدی جمهوری اسلامی بر علیه «سنی» ها و بلوچ ها و سپردن مشاغل مدیریتی مهم به افراد غیر بومی است.
بد نیست که در اینجا با چند خاطره که شخص خودم از آن منطقه دارم و در چند سفری که به آن منطقه داشته ام برایم بوقوع پیوسته است، ادامه دهم:
یک – در داروخانه ای در شهر زاهدان برای خرید یک قرص مسکن معمولی رفته بودم، صاحب داروخانه خارج از نوبت برای من آن قرص را آورد، وقتی اعتراض کردم که دیگرانی هستند که باید قبل از من برای آنها، نسخه هایشان را بی آورید، گفت گور پدر بلوچ ها!، و اینها «بدوی» هستند و بی فرهنگ، علت اینکه او من را از دیگران جدا کرده بود لباس بلوچی دیگران بود!، و البته چند سانتیمتر ریش آنها (البته نه همه آنها)، وقتی گفتم شما چگونه به این قضاوت نادرست رسیده اید، گفت شما اینجا زندگی نمی کنید، اگر اینجا زندگی می کردید، می فهمیدید که اینها معتاد به «قات» هستند و بی سواد و بی فرهنگ نیز می باشند!
دو – در محله ای در شهر زاهدان کنتورهای برق را، اداره برق روی تیرهای چراغ برق نصب کرده است و نه منازل مردم، چون اعتقاد دارد با دستکاری کنتورها، مردم بی فرهنگ آن محله! برق دزدی می کنند، من خودم این محله را ندیده ام ولی چند نفر ساکنِ زاهدان چندین بار این داستان و علت آن کار اداره برق را، برای من بازگو کرده اند.
سه – در سطح شهر زاهدان، نیروی انتظامی مسلح هستند و جو نظامی حاکم است در بیشتر روزهای سال، این مورد را هر باری که به زاهدان رفته ام به چشم خود دیده ام.
چهار – بین مردم غیر بومی زاهدان، فرهنگ مسخره کردن بلوچ ها را جمهوری اسلامی جاانداخته است، برای نمونه اگر دعوا شود و نیروی انتظامی کسانی را که لباس بلوچی دارند، بزند، مردم غیر بومی (همه نه، اکثریت) خوشحال می شوند و اعتقاد دارند که حقشان بوده است که کتک خورده و یا بازداشت شده اند (بلوچ ها)، با چند مورد از بیان چنین خاطراتی از طرف غیر بومیان شخصا روبرو شده ام و نتوانسته ام به راویان این داستان ها بقبولانم که این قضاوت های شماها غلط است!
پنج – در چند سفری که به زاهدان داشته ام، مردم غیر بومی، اعتقاد داشته اند که بومی ها (بلوچ ها)، دزد هستند!، چون سیلندر گاز و ورق های فلزی را می دزدند!، علت این کار را هم توضیح نمی دهند، ولی احتمالا بعلت فقر زیاد بعضی از مردم مجبور به جمع آوری ورق های فلزی کهنه و سیلندرهای گاز هستند!، و احتمالا در جوی که فقر نهادیه گردد، جرم هم زیاد می شود!
شش – اتوبوس های بین شهری که به زاهدان می روند، کهنه هستند و یا استاندارد نیستند، نسبت به اتوبوس هایی که در دیگر جاده های بین شهری در شرق کشور در حالِ آمد و رفت، هستند، اگر از مشهد به زاهدان سفر کنید، بعد از بیرجند، از نهبندان به بعد تا خود زاهدان، مسجدی کنار جاده وجود ندارد (البته با این مورد من موافق نیستم، از جهت اعمال تبعیض این مورد را هم بیان می کنم، و تا چند سال پیش اینگونه بود، جدیدا به آن منطقه سفر نکرده ام که ببینم هنوز اینگونه است یا نه!)، تنها در پارکینگ های کنار جاده ای جهت قبله با فلشی نشان داده می شود.
در سال های اخیر در دولت «اصلاحات»، دوباره سر مردم آن منطقه را اصلاح طلبان گرم کرده اند و هیچ دست آوردی برای آن منطقه به غیر از بدتر کردن وضع مردم چه از نظر مادی و چه امنیتی و فرهنگی، چیزی به ارمغان نیاورده اند.
و در آخرین نمونه، همین حوادث جدید در سیستان و بلوچستان و کشتن چند سوخت بر (23 نفر)، البته این موارد در ادامه موارد قبلی است و تکرار و تکرار ظلم و ستم به مردم.
جناب استاندار دلقک و روضه خوان نیز گفته اند: «شما [بلوچ ها] برای منطقه چه کاری انجام داده اید، اول شما باید از خود چنین سوالی بپرسید و بعد بپرسید که نظام برای شما چه کاری انجام داده است»، و در ضمن این جناب داروغه منش!، «ابله مفید»، بی کله و مزدور!، سران طائفه های بلوچ را در ساختمان استانداری جمع کرده و آنها را ارشاد نموده است، فیلمش هم از تلویزیون پخش گردیده است!، و در آن گفته است شما باید حرف هایی بزنید که نظام را سربلند کنید و نه دشمن را!، وقاحت هم در ژن شخصیتی این آدم ها، ظاهرا یافت نمی شود!، ظاهرا بویی از انسانیت نبرده و بهره ای از شعور هم نبرده اند این جانیان دو پا!
در همین روزها دوباره اعلام شد، در خرداد بندر چابهار به بهره برداری خواهد رسید توسط هندی ها!، و این نیز در کارنامه ننگین جمهوری اسلامی ثبت خواهد گشت!، عجب وطن فروشانی هستند این جماعت!
ولی بالاخره نه تنها بلوچ ها و سیستانی ها، بلکه کل ایرانی ها از شر این شرورانِ قدرت پرستِ مستبد، رها خواهند گشت!
………………………………
مشعل آرمان – ای ساربان:
دستهها:آزاد اندیشگی
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟