بله، نوش…
هشدار: این نوشته حاوی کلمات معطوف به خوانندگان دارای سن ۱۸+ سال به بالاست!
دوستان، اکنون این از فرضیه گذشته و برایم یقین شده:
هر وقت فکر کنم که دیگر همه چیز را راجع به خودکشی دست جمعی ۵۷ مان میدانم، اشتباه کردهام!
چرا که حال فهمیدم ماموریت ژنرال هایزر، سرباز وقت خادم کارتر ملعون (طبق قانون اساسی آمریکا، حالا ازاله و به گروگان گرفته شدنش به کنار، همهی یونیفرم پوشان ارتش آمریکا به هنگام دوره تحت سوگند خدمتشان، مطیع بی چون و چرای اوامر قانونی رییس جمهور آمریکا هستند. والسلام!)، این نبود که فقط به ژنرال های نیرومند ارتش فاخر شاهنشاهی ایران خط بدهد و بهشان دیکته کند که چه کنند یا نکنند.
او اصلا در آن رتبه یا به عبارتی در آن مقام و شان نبود. او با شان و ابهت نظامی یک ژنرال چهار ستاره آمریکایی به ایران نیامد.
با تجربه و دانشم راجع به رسم و رسوم و احوالات و باشیدگی های نیروهای مسلح ایالات متحده آمریکا بهتان قول و موثق صادق میدهم که هایزر فلک زده، که حتما ترجیح میداد عوض رفتن به ایران و قاطی شدن با آنچه که در آن میگذشت در مرخصی به هاوایی و یا باهاماس برود و حالش را ببرد، صرفا یک پادوی یونیفرم پوش فرستادهی دوان دوان آمده از واشنگتن بود و حتما جز آن و آنگونه خود را وانمود و معرفی نکرد. او آمده بود تا وظیفهای را که قانونا از سوی فرمانده کل قوای وقت، یعنی کارتر ملعون که حالا دار، آخیش!، زجر زنده بودنش را میکشد، به او محول شده بود به انجام برساند…
الغرض، صد البته که قحط الرجال نبود آن موقع که توصیهاش از سوی وزیر دفاع وقت برای رئیس جمهور در جهت انجام آن ماموریت شود. هایزر یک «افسر» یونیفرم پوش رتبه داری بود که حتی نه از بین ژنرال های به نام و با کسوت ارتش نیروی زمینی آمریکا که والد نیروی هوایی آن کشور است، بلکه از نیروی هوایی، در جمع نظامیان آمریکا تو سرخورده و سوسول از لحاظ وقار رزمندگی تلقی شده انتخاب شد و بهش ماموریت داده شد!…
امروز، ای نازنین هم پیاله هایم، دریافتم که مهمترین محور توجیه سفر هایزر به وطن مبتلا به آشوب آن موقعمان این بود که کارتر و اینها از ترسشان ریقمان به شلوار آورده بودند که مبادا یهویی و یک باره، این پدیدار شدن گلخانهای خمینی گور به گور والده السگگا درصحنه بلبشوی ایران، تابلو نمایان شود، تا مهلتی باشد که ملات کمربند سبز ریخته شده توسط برژینسکی و اینها بگیرد و ضایع نشود!
چرا که، خمینی تخم سگ، جز آفت کاشته و برداشته خود کارتریست ها نبود. به گونهای خشنودم که به خواسته های سیاسی شان رسیدند. دیدید چگونه لاکن مایهی افسوسشان شد عقوبتا، و دهن خودشان هم اول در بیروت اساسا با کشته شدن دویست و چهل و خوردهای تفنگدار دریایی در خواب توسط ایادی خمینی در لبنان خوب گاییده شد!…
ای کارتر، در زجری که الان در زنده بودن داری تجربه میکنی و لاجرم آرزو و تمنای مرگت را از خدایت داری، طولانیترین عمر را برایت آرزومندم…
ای بایدن، تو کارتر نیستی و لازم نبوده و نیست باشی. «روسپی سیاسی» به قول خودت بودنت و هر گُهی که تا حالا خوردهای، بیخیال. به خودت مربوط است. اکنون در باره ایران صحبت میکنیم که سرنوشت بشریت با سرنوشتش گره خورده است؛ بشریتی که میدانیم تاریخ نبشتهاش روی زمین با او آغاز شد و به نشان حلقه در دست فروهر با او پایان خواهد یافت:
اگر هنوز میتوانی به بینی، بهتر عمل کن.
با پندار نیک و گفتار نیک، کردار نیک بایسته و شایستهات را به انجام رسان.
با ایرانیان باش و علیه و مانع پیکارشان مباش.
نوش…
دستهها:نوش نگارش
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟