پادشاهی مشروطه عامل اتحاد مردم ایران – امیر طاهری

دوستان، خیلی نوش والاه.

زین به بعد لعنت بر من و جرع پیاله حرامم باد اگر چنان ننویسم که گویی این آخرین کلماتم برای هم پیالگانم است و مرا فردایی نیست…

غیر ممکن است ولی کاش می‌دانستید چقدر دوستتان دارم، چون شما من هستید، و من شما، و من و ما، خود (خد) خدا هستیم در این بُعد وجود به خدا*…

همیشه به یاد داشته باشید که از خاک است نفستان و به زودی به آن باز خواهید داد این خرقه خاکی، و حک کنید به یاد و باور اگر رهایی می‌جویید زین بند سمساره، منصور را و وِرد «انا‌الحق» حقیقتش را…

منصور حلاج «جیزِس Jesus» ما ایرانیان و هم مکتب آن یار مصلوب بود!…

به هر حال. گرچه از ذکر مصیبت بی‌زارم، که چه عمرها که هدرشده در آن کار بیکاری، لاکن اگر عشقی به زادگاه و خاک برخواسته از آن هست، که خاک برسر ژنولوژیست ها اگر نتوانسته‌اند هنوز آن مهم مبرهن دلبستگی آدمیزاد به خاکش را تاکنون شناسایی و توصیف و مطرح کنند، از یاد بردن این امر عاجل این روزها را توان نیست به لطف آنی و جهانی شدن اطلاعات که وضع ایران خیلی خراب است و وقت بسیار ضائق، برای چاره اندیشی در این سراشیبی که شاهدیم در خلا رفتن دنیا این روز ها.

ما ایرانیان، ناسلامتی، پیش کسوتانیم در این قبیله‌ی خودزنِ خود مادر بگاءِ میمونهای تازه از درخت پایین آمده و پای نکبت به روی ساحت زیبا و مقدس مام زمین گذاشته که حقا به سخاوت مهربانانه‌اش سفینه خاکی تک تک ارواحمان را بهمان موقتی عاریه داده. می‌توانست مانند میلیاردها میلیارد سیارات سرد و بی خاصیت دیگر به ارواح منتظر حلول در زمان و مکانمان نوچ بگوید و بفرستدمان به سیاره‌ای دیگر!…

هم چنانکه نابغه های نادر خاک و خطه خودمان دیری در رتبه های بالای فناوری دنیا مشغول همان کار امیدبخششان به بشریت بوده‌اند، ما باید بتوانیم چنان بهبودی بیابیم که به ساکنین این دنیا نشان و امیدش را بازدهیم و یادآوری کنیم که این کره‌ی زیبا در منظومه شمسی، به فروهر مرد آسمانی که نشان و یادگار اجداد فرازمینی مان است قسم، پردیس کنونی ماست که می‌توان بهبودی یافت، و به یاد اجداد زمینی‌مان که هشت ده هزار سال پیش تمدن و تاریخ را برای بشریت مکتوب و رقم زدند، روزهای بهتر تمدن بشری را که در حال زوال و انقراض خودکرده است، بار دیگر، آغازی دیگر و امتدادی به رستگاری ایزدی نوید دهیم. این را، مهری که به مام زمین و ایران داریم/َم اقلا برای این قلم ایجاب می‌کند…

در تنگنای تاریک روزگار کنونمان، همان قدر که یک جفت دمپایی پاره پوره ابری هم برای رهگذر پابرهنه‌ای در شن و خاک داغ بیابان نعمتی غنیمت است، برای ما هم، اگر بتوانیم پیدایش کنیم، ایضا است قدر و ارزش وسیله‌ای که راهمان را روشن کند و عبورمان دهد از این ظلمت تنگنا هرچه زودتر…

من هم با آموزگار فرهیخته‌ام استاد امیر طاهری قویا موافقم که آن وسیله از قضا همینک در دسترسمان هست و کارا که همانا قانون اساسی پادشاهی مشروطه‌ایست که، با همه نواقصش، پیشینیانمان برایش خون دل و جگر و غصه ها خوردند و خیلی هایشان زندگی سر آن تباه کردند و مردند تا به بارش آورده و به ارث و امانت برایمان گذاشتند.

چیز بی ارزشی نیست این قانون همینک حی و حاضر مشروطه پادشاهی‌مان، نازنینان پیاله نوش من… به خاکش نه‌فکنید…

سپاس ایزد به دارید که قانون اساسی پادشاهی مشروطه‌ای که در آن روزهای یاد به شرم آور با عکسهای شاه و فرح از پنجره های ساختمان های مدرن به لطف همان پادشاه مان به خیابان های آسفالت ایضا به لطف حکومت پادشاهی همان پادشاهمان انداختیم و پاره کرده و آتش زدیم، هنوز و همینک حی و حاضر و موجود است. و ایول به قول انگلیسی زبانان که: «لازم نیست چرخ را دوباره اختراع کنیم»!

این که قانون اساسی پادشاهی مشروطه همینک دم دستمان و آماده برای کاربرد است را نعمتی بیابید به سان یافتن یک اتوبوس قدیمی تافت آفتاب سوزان و طوفان صحرا دیده‌ی رها شده در این برهوت وضعیت کنونی‌مان، که یکی از چهار چرخ آن (همانا کلیت نقش دخالتی آخوند و دکان و بساط مذهبش در مدیریت و رقم زدن قوانین و سرنوشت یک ملت مدرن) که اتفاقا باعث از جاده به در و متوقف شدن اتوبوس ترقی کشورمان شد، پنچر که چه عرض شود، پاره پوره است و باید تعویض شود. لاکن، گود نیوز! هنوز در باک آن اتوبوس بنزین هست و سه چرخ دیگرهم تویش باد، و می‌تونیم سوارش بشیم و روشنش کنیم و بله، روشن کردیم و اقلا یکی از چراغ های جلویشم هم کار می‌کنه، و با احتیاط و هِلِکی هِلِکی و چیلخی چیلیخی خودمان را به ایستگاه رفراندم تعیین نوع حکومت آتی و تعمیرگاه قانون اساسی برسانیم که فاصله کم است.

تاکیدش را بیش از حد نتوان کرد و تکرارش واجب است که وقت نداریم و طوفانی سهمگین و زمین و زمان برکن‌ در کمین این تاریک رهی‌ست که در آن هستیم و باید به پیش رویم. طوفانی که در این تاریکی راه، همه داریم رسیدنش را با تک تک موهای سیخ شده در بدنمان حس می‌کنیم و پژواک صداهای رعب‌آورش را نمی‌توانیم انکار کنیم…

جان پیاله، با جان دل، ندای چاره را از استاد مهربان خردمندمان بشنوید و این را که چرا همین حالا که در اختیار داریمش، چاره نجات میهن را معطل نکنیم و با توسل به مشروطه پادشاهی که در اختیار داریم ایران و آینده‌اش را نجات بدهیم.

خیلی پیش ها بهم ملهم شد و جایی نوشتم. حلقه در دست فروهر ایران که نشان یک دایره است، تعریف مسیر نقطه ایست که آغاز و پایان است در خودش، به خدا*.

این هشدار را در آن تعریف، بشر به و بهتر ببیند:

تمدن بشریت با ایران آغاز شد. پایان ایران پایانش خواهد بود.

چنان مباد، که پیاله های نوش ردیفند بی پایان…

نوش…

لینک دانلود: https://piyalechi.com/wp-content/uploads/2023/06/ataheri-cmonarchy-062252023.mp3



دسته‌ها:نوش نگارش, بازتاب ویژه

برچسب‌ها:, , , , , , , ,

بیان دیدگاه