دوستان،
نوش…
رفتم بالاترین، دیدم جماعت قشقرق و هایهویی بپا ساختهاند که نگو و نپرس!…
همه هم بر سر اینکه خانم هایی خارجی، حتی بی حجاب،
به داخل استادیوم و تماشای بازی فوتبال ایران و سوریه راه یافتند،
در حالی که لچک بسران ایرانی که نزدیک به چهل سال جان و مملکتشان مال و ملک بابای خامنهای و شرکایش بوده، نه!!…
الهی پیاله یرقان بگیرد بمیرد برایشان!!…
خُوب، حق طبیعی و بدیهیشان است که پشت درهای بسته ماندند!…
تاریخ دانسته، مگر میشود آن را انکار و کتمان کرد؟!…
این حکومت شروران پست طینت که یکشب فرشته نخوابیده بودند که روز بعدش تبدیل به هیولای عقیدتی انسانی که هستند بیدار شوند.
آنها همیشه همان (با معذرت و گلاب به رویتان!…) گهی که بودند بودند،
فقط مردم ایران بودند که یاد گرفتند چگونه به همان شورت و شلوار نجسی که حکومت آنان بوده راضی باشند و آن را مثل غنیمتی به پوشش عورت و ماتحتشان کنند و با فخر با آن در دنیا ظاهر شوند و،
رفتند بدون اجبار، رای و مشروعیت بار ها و بار ها بدان دادند!!…
بعد هم با انگشتان کبود سلفی گرفتند،
و حالا پشت درب های بسته استادیوم،
با بغضی کبود و دلی تیرهتر از بخت علی و خاندانش، دوباره و چندباره ماندهاند…
تفو…
چرا حالا با قیافه های کنفت شاسگولی پشت درهای بسته استادیوم سلفی نمیگیرند و همان انگشتان دیروز کبودشان را صمدوار در چشم دوربین فرو نمیکنند؟!…
آهان! می دانم!… چون آن انگشت ها را حالا در جای دیگریشان گرفتار دارند!!!…
من نمیگویم، چون قبل هم گفتم: دورباد از قلم به قضاوتشان نبشتن…
این ذهن خودشان است که حتما روزی حد اقل ده بار بهشان میگوید:
خاک بر سرشان که روزی که میتوانستند، و میبایستی هم، در خانه ننشستند!…
حال، پشت درهای بسته ورزشگاه ها مثل علی کنکوری که پشت در های دانشگاه ماند، مانده و درماندهاند…
ولی نه از بابت کنکوری دشوار که اعجوبه میطلبد به مصافش رفتن،
بلکه از بابت بدیهیترین و طبیعیترین و سادهترین حقشان- تماشا!
با انگشتانی که کبودیاش شسته شده
از رای دهی برای همان حکومت مردسالار
ولی نه رنگ شرم و کراهتش…
امتداد مشروعیت حکومتی را که آنان را از خایه های مردان و حتی از شتری هم کم ارزشتر می داند،
واقعیتی دادند که استادان روانشناسی دنیا را هنوز به خاراندن سر و اعجاب مشغول دارد…
عمرا که بخیلش باشیم…
آن حکومت غارت، اختناق، تجاوز، قتل، ظلم، و یتیم و بیسرپرستساز،
هنوز ارزانیشان باد.
جا و شایستهی حماقی که ارزش خانه و اندرون ندانسته و ضحاک را بی جبر و به اختیار خود پاینده خواهند،
همانا بیرون درب های بستهی دژبان گماشته به رویشان است…
نوش…
دستهها:نوش نگارش
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟