وقتی که اروپا یورابیا نبود، هنوز…
استاد کارلوس سانتانا،
که خدایوند زنده بر گیتارش نگه دارد،
«یوروپا» را در اروپا ،
در خود لندنستان اتفاقا،
به وجد آورد با،
گیتاری که از دل گریست،
و با همه ایما و اشارهاش،
سعی کرد بگوید از رنجی که خواهیم کشید،
در محنت و فراقش گر فر ببازیم زدست،
اگر به خود نیاییم؛
به خدا!…
دقیق و با گوش دل گوش بدهید به داستانی که اول،
از خوبی ذات خداییمان میگوید،
و بعد که چگونه آسان،
به فنایش رها میتوانیم کنیم و،
فرشتگان پس بگریند و پریان زار زنند…
دو سال و اندی بعد جن زده شدیم و خود باختیم…
خود داری از دست بدادیم…
خدایمان را از دست دادیم…
به خدا…
به خود آی…
باشد کارلوس…
تو و گیتار نامردت…
جاودانه باگیتارت ،
برایمان گریستی…
و هم گفتی که راه برگشت،
به فرگشت،
همیشه باز است و تا نور هست،
راه به تعالی است.
به خدا!!…
دستهها:نوش نگارش
حمله نظامی آمریکا به تاسیسات هستهای جمهوری اسلامی
در تله آتش بس نیفتیم – امیر طاهری
چراغ سبز بیبی به مردم ستمدیده ایران
حرکت نظامی تاریخی امروز اوکراین و شاید ربطش به ما و کشور دوستمان اسرائیل، و البته به کبودی چشم ایلان ماسک
بیان دیدگاه