دوستان،
نوش…
چه خوب شد که این آخوند مایهی ننگ و شرمِ
هرچی سید و میرزای خوب ایرانی است،
به حقارت دیدن روزهای این چنیناش رسید…
بابا، به پیر، به پیغمبر، وجود «کارما Karma» حقیقت دارد.
بعضی وقتها اگر آدم یک کم مواظبش باشد ‹کار› بدی نیست ها!…
کاش که خودم نصیحت خودم را به گوش یاد آویزان داشته باشم!…
…
اکنون برای دنیا روشن شده در بارهی او، که نقب فریبندهی ملاتاریا بیش نبود، که:
گیرم که چنان منصبی در حکومت خامنهایها یک چیز من درآوردی سرکاری است!،
جاس و دستاندرکارانش،
به آنجای ماهی دوبار حمام نبینشان هم نیست که به حصر خانگی مجبور کنند،
حتی یک پرزیدنت اسبقشان را،
که از ‹سادات!› هم هست،
(برای مرحوم منتظری و مستر کروبیِ [خودتان اینجا یک صفتی برای آن آخوند خواب آلود لوزِر بگذارید!] که اولین حکم ولایی خامنهای را با قرائتش در صحن مجلس مردم ایران مشروعیت آخوندی داد، متاسفانه عمامه ازل تاس سفید به تقدیرشان ریخت!!…)
آنهم درست بعد از اینکه طفلک معصوم زبان «گفتار تمدنی» اش را پیدا کرد
تا ساپورت خود را به غایت جانانه تقدیم سپاه کند!…
اشکول نمیدانم چه فکر میکرد که اینقدر بیشتر خود را به اعماق آبروباختگی فرو کشاند!…
آی ماتحت به جزغاله سوخته به شکرانهی حمد و مدح اصلا تحویل نگرفته!!!
آخر او، حتی در حصرهم،
مایل نیست که رها کند ز دهان و زبانش،
ذکر خیرِ حکومت دل باخته به اصلش را که
اکنون میخ زنجیر متصل به قلادهاش را
جلوی سگ لانهاش به زمین فرولنگریده؛
با آجر و بتون!!…
عمرا که بگذارند او چهرهی عبا شکلاتی عینک آفتابی ریبن پوش ملاتاریای تسلیم شده به سکولاریسم
در انشالاه فردای ایرانِ اکنون در بند مهلک اسلامزدگی شود…
اگر فریبا جان واقعا ناراحت است از وضع و موقعیت کنونیاش،
نوش جانش، چرا که دندش به درجات نرم است!!…
این مگر از نتایج همان حکومت «اسلامی غیردموکراسی» نیست
که در ره ارضای آن جلوی دوربین ویدئو
چاک سینه برای ثبت تاریخ درید و از آن کارمایش را گرفت ؟!…
خاتمی اگر مثل سگی با معرفت،
پشیمان و پوزه به زمین،
در ندبهی زار نیست،
به قول یاری بینا،
بهت و عجبی است، گر چنان نیست!
چه عارض ناظرین است، آخر چرا در عجبند؟!…
مگر فراموش کردند سر و کارشان با چه سست مایه ملای دغلیست؟!…
…
من و دانشجویانی که امید فردایشان،
از بالکن کوی خوابگاه در آن شب تابستانی جهنمی،
نقش اسفالت خیابان مثل خون ندا شد،
آن شب که آرزوها به هیچ سوختند،
و جزو آمار ننگین حکومت ملاتاریای غاصب مدنیت ایران شدند،
هنوز فراموش نکردهایم،
که او، جانوس جاس، هم «از جنم ذوب شدگان ولایت است.»
…
راستی کجایی یولداش؟!
امروز که «معرفت» را سرچ کردم،
سیمای مهربانت ظاهر شد…
نوش…
دستهها:نوش نگارش
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟