دوستان،
نوش…
به عواطف دوستانی که نگران بازپس گیری جنازه رضاشاه هستند، البته که واقفم…
ولی نگران پیکر آن کهنه سرباز نباشید؛ آن خاک است و به مام زمین تعلق دارد…
این را ولی نیک میدانم که فرقی دیگر نمیکند.
آن سرباز بزرگ، پیروزی درخشان دیگری،
اکنون فزوده به کارنامه خدمت به میهنش دارد.
جسد او کاری کرد کارستان.
مگر میشود با آن کاری کرد که فایدهای داشته باشد جز نشان دادن حسن نیت با حفظ حرمت آن؟!…
با جسد هرکاری بکنی مرده ترش که نمیتوانی بکنی!!!
روح رضا شاه کار خودش را کرد.
او از آنسوی تاریخ برگشت تا بنیاد انگل های اجتماعی-فرهنگی ایران را دوباره برکند،
و الهام و دلگرمی به نسلی جوان و شیک و باسواد که نام او را صدا زد بدهد،
تا ایران مریض را دوباره مثل او شفا دهند،
و همان هم کرد.
چرخ عظیم دگردیسی جامعهی ایرانی به حرکت درآمده و مواظب باشیم،
که زیر غلتکش له نشویم و هم اینکه به بیراهه نرود…
تاریخ طعنه کار این اواخرچقدر طنزآور شده!
دیدید چگونه به نحوی مطلقا سحرآمیز و علامت ازغیب دار،
در قلب محلهی دکانداران خرافه و جهل و نکبت،
برگرداند اویی را که عمامه و هرچه مارمولک دغلکار است را،
از خاک میهنش برکنده میخواست!!!
نوش…
دستهها:نوش نگارش
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟