دشمن ما همینجاست، دروغ میگن آمریکاست
دوستان،
نوش…
آقای «تزوی کان» (اِهِم!.. لطفا ت و ز را در اسمشان به صورت جوش خورده به هم تلفظ کنید، جوری مثل ت و ز در ‹پیتزا› ، و خواهشا، خواهشا!، با اسم فامیلشان هم شوخی طلبه جوان حوزوی در پستوی حجره درنیاورید که زشت است چون ناسلامتی ایشان تحلیلگر ارشد میز ایران در بنیاد دفاع از دموکراسی آمریکا تشریف دارند!…)، بله ایشان تیتر بالا را به انگلیسی به مقاله اخیرشان داده و صاف رفتهاند سراغ کله گنده های ج.اس. که مدام زر های ضد آمریکایی میزنند و پرچمش را میسوزانند و مرگ بر آن میگویند، لاکن بچه هایشان را فرستادهاند خود همانجا تا بهترین زندگی را در آمریکا کرده و تحصیلاتشان را هم به انجام برسانند. یعنی بدبخت اگر در بارهی سنگ پای قزوین چیزی می دانست همانجا آن را در مقالهاش به روهای جنابان نسبت میداد!!
جناب کان در اشارهی اولشان آقای علی لاریجانی را به سیخ قلم کشیده و یادآوری میکنند که در حالیکه لاری جانی آمریکا را «تهدیدی برای تمامی دنیا» توصیف میکند، دختر زرنگشان فاطمه اردشیر-لاریجانی که از یکی از بهترین دانشگاههای آمریکا مدرک دکترای طب گرفته، نه تنها امن و امان در ایالت اوهایو آمریکا زندگی نون خامهای داشته، بلکه خانم دکتر لچک دخت (اگه اون دستمال مسخره رو از سرش برداره قیافهاش مثل آدما میشه و لقب دکتر هم بهش خوب میچسبه!…) الان یک سال رزیدنسی شان را هم در بیمارستانی در کلیولند ایالت اوهایو به اتمام رسانده!…
تزوی کان ادامه میدهد فاطمه خانم فقط یکی از فرزندان سران ج.اس. هستند که در آمریکا دارند شاهانه زندگی کرده و بهترین تحصیل ها را میکنند در حالی که باباهایشان در حال بچاپ بچاپ و جیب پرکنی ایران دارد در همه جهات از پا میافتد، و هم، اگر جوان آمریکایی ای برای تحصیلات به ایران برود بدبخت مادر مرده با همه جور خطرها منجمله دستگیری و گروگان گرفته شدن روبرو میشود که برای مثال یادی از دانشجوی چینی تبار آمریکایی شی-یو-اِ وانگ Xiyue Wang میکند که پارسال چون قحطی سوژه! واسه تز بود و او هم سلسلهی قاجار را انتخاب کرده بود و لذا چون منطقی نبود در بارهی آن بهترین تحقیق و ریسرچ را برود و مثلا در بورکینا فاسو انجام بدهد، رفت ایران که تحقیق کند و از سر خود چشمه آب بیاورد، ولی الان به جرم جاسوسی در هلفدونی نشسته است و قرار است آنجا ۱۰ سال بنشیند و آب خنک سرچشمه اوین را قورت دهد…
ایشان بعد به توصیف داستان برادران لاری جانی یا همان دالتون ها به قول عمو مانوک (نوش…) برای خوانندگان انگلیسی زبان میپردازد که ما خودمان هم آن داستان شرم آور را خیلی وقت است از بر هستیم و این تناقض را برجسته میکند که آنان یار گرمابه و گلستان همان ولی وقیحی هستند که مدام دژمن دژمن و شیطان بزرگ آمریکا از زبانش نمیافتد…
پس از فاطمه خانم، جناب کان میرود و خفت جناب عیسی هاشمی را می گیرد که دارد در شعبهی نوشِ! … معذرت میخوام، شعبهی لس آنجلسِ دانشگاه شیکاگو دکترای روانشناسی حرفهای میخواند…
بله، همان آقای عیسی هاشمی فرزند دردانهی خانم تروریست گروگانگیر معصومهی ابتکار که موقع سخنگویی برای دار و دسته خط دارش مثل بلبل به انگلیسی میگفت پَ.نَ.پَ که اگه دست بده با توفنگم گروگان هارو سولاخ سولاخ میکنم بوخودا، وای اگر امام خمینی حکم جهادم دهد!!…
اصلا انگاری که یکی رفته و پس از ماه ها که ماها در بارهاش حنجره پاره کردیم و کلی صدا از یک دستمان در آوردیم، آخر سر نوشته هایمان را در باره این جانوران برای جناب تزوی ترجمه انگلیسی کرده و او هم مو به مو همه را برای دنیای انگلیسی دان نوشته! دمش گرم!…
آسیاب به نوبتی، بعد تزوی خان میرود سراغ احسان نوبخت حقیقی و خواهرش نیلوفر که تخم و ترکهی دکتر علی نوبخت حقیقی نمایندهی تهران و دور و برش تا شعاع اصفهان! در مجلس می باشند و زندگی و درس خوانی دبشی را در کشور شیطان بزرگ به تجربه دارند.. الهی بمیرم!…
بعد از همچنین اشاره به آقای علی فریدون در نوش و ناشش در نیویورک با شرکت بزرگ انتشارات مک گرا هیل، آق تزوی میگوید مثال های این گونه دردانه ها زیاد هست و مثنوی هفتاد من کاغذ خواهد برد اگر تک تکشان را بخواهیم به بررسی بنهیم و این با اصول حفاظت درختان و محیط زیست منافات خواهد داشت، ولی می گوید از این بروبکس که بگذریم کم نیستن از اون درشت و چاقاله هاش در سیستم ولایی که تحصیلاتشان را در آمریکا تمام کردهاند ولی درِ گوش ولایت نشستهاند و در آواز کُر ضد امریکایی همصدا با او میگویند هل بده!
نمونه: جواد ظریف با مدارک لیسانس و فوق لیسانس از دانشگاههای دِنوِر و سان فرانسیسکو که پسرش مهدی هم لیسانسش را از سیتی یونیورسیتی نیویورک گرفت، علی اکبر صالحی که دکترای مهندسی هستهایش را از ام-آی-تی گرفت (حرومش بشه!)، و سید حسین موسویان که لیسانسش را از دانشگاه ایالتی کالیفرنیا در ساکرامنتو گرفت و الان در دانشگاه پرینستون واسهی خودش مشغول لُپ لُپ خوری آکادمیک است!
خلاصه، در آخر جناب کان دل میگشاید و اذعان میدارد که همه این گفته ها گفته تا این بگوید که سران ج.اس. با همه زر و زر و زارت و زورتشان علیه آمریکا و غرب خوب می دانند که آمریکا و غرب برایشان و زاده هایشان آزادی، سعادت، و امکانات ترقی را فراهم کرده که در کشور خودشان نه تنها موجود نیست، بلکه به بیضه های آقازاده سازشان هم نیست که موجود نیست. و ادامه میدهد که ایرانی های گیرکرده در هچل هم همه اینها را می دانند و دیگر نمیخواهند گاگول حکومت باقی مانده و بدبختی تحمیلی بر گرده هایشان را در کشوری که غنایم نامحدود دارند تحمل کنند و پس حالا در خیابانند.
در پایان تزوی جان می گوید (و چون البته تحلیلگر ارشد است و نانش را از این راه در میآورد، حتما آنها که باید، بهش گوش میدن!..) دولت ترامپ باید نسبت به این معضل آقاها و زاده هایشان مواظب بوده و با احتیاط عمل کند.
در آن راستا، ایشان تجویز میدارند که وزارت خارجه آمریکا باید در سطح حد اقلی هم که باشد، باید یک فهرست کامل از این آقایان و توله هایشان در آمریکا تکمیل داشته باشد.
ایشان یادآوری میکند که تحصیل و کار و زندگی در آمریکا حق کسی نیست، بلکه افتخاری است که به اشخاص اعطا میشود. لاکن حتما از ترس اینکه مبادا گفته هایش به شبهه تلقی گردد، ایشان تاکید میکنند که گناه پدر را نباید به حساب و جزای فرزندانش نوشت. چرا که می گوید ای چه بسا روزی، اگر نه که همین حالا شاید چنان باشد، فرزندان همین هیولاها هم آنچه را که مردمان جان به لب آمده ایران در خیابان ها فریاد میزنند باور کنند:
«دشمن ما همینجاست، دروغ میگن آمریکاست»
ای کان، من چاکرتم!!!
نوش…
دستهها:نوش نگارش
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟