عمو مانوک (نوش…) در کوتاهترین و جانگدازترین دو سطر،
به جگر سوزترین کوته کلام ممکن، یادآور دوباره شدند که:
«یکی توییت زد که
اوکه ازایران رفت ؛ ایران هم رفت»
بله نازنینِ حق پیمانِ حقیقت پاسدار؛
ما شما را اراکل، و یا جِدای مان، از سر هیچ و پوچ مثل خمینی، و خدای نکرده از سر مزاح و بذل نخواندیم…
آن روز که خدا، شما را، به والدین گرامتان بخشید،
آنان دانسته و یا از غریزه شما را «مانوک» نامیدند…
میدانید چرا؟!
چون مانوک همانا «مانک» یا «Monk» و یا «راهب» خودمان است که برگرفته از واژه یونانی «موُناکُوس» است به معنی شخصی که ریاضت تنهایی و گوشه نشینی را برگزیده تا زندگیش را وقف خدمت ایزدی به نوع بشرش کند…
آیا آنچه در پیاله از عکس رخ شما دیدیم،
شما را تا همزهی آخرش هجی نمیکند؟!…
راست گفتید و دوباره حقیقت پاس داشتید،
جدای نازنینم،
چون وقت نیست و جز آن از شما نیست…
بلی، چنان شد که ایران رفت…
خدابیامرز و پدرش بودند که از خیل فارسی زبانان قحطی زده، گرسنه، بیسواد، تراخمی، سوزاکی و سیفلیسی، و البته متاسفانه دین زده و تازی تاخته،
ایرانی مطرح ساختند…
به حدی مطرح که زمانی، برای پاسپورت دارانش ویزا به هیچ کدام از کشورهای مطرح دنیا لازم نبود…
…
ایزدا،
ببخشای اشتباهمان را و استغاثه بخشایشمان را به وقف روحش برسان…
…
ای راهب خوب ما،ای مانوک خدای بخشیده:
زنده و سلامت بمانی، تا به راهت ادامه بدهی…
نوش…
دستهها:نوش نگارش
دقیقا، نوش.