(غوغا تابان هنرمند افغانی بمناسبت والنتاین این ترانه را اجرا کرده است)
متن کامل شعر:
دم به دم و منزل به منزل دوستت دارم
بر ضد سنتهای قاتل دوستت دارم
تو مومن استی و نمازت بوسههایت است
تو فرق داری، اعتراضت بوسههایت است
از عشق، از امید، از فردا نمیترسی
میبوسمت در بین طالبها نمیترسی
میبوسمت در گوشهی مسجد نمیلرزی
در بین عطر وحشی سنجد… نمیلرزی
میبوسمت در تاکسیها، در خیابانها
میبوسمت بر ضد تکفیر مسلمانها
در بین زخم و خون و تاولها بگیر از لب
در بین شلیک مسلسلها بگیر از لب
میبوسمت در بین بغض و سوگواریها
میبوسیام در دار و گیر انتحاریها
میبوسیام تا لحظهای در آسمان باشیم
در شهر پیر و مردنیشان جوان باشیم
گرچه جوانی تیغِ مانده روی گردن بود
با نالهی ظاهر هویدا گریه کردن بود
تنها به خانه ماندن و تنها سفر کردن
با جیب خالی تا ته دنیا سفر کردن
مانند بغضی زیر باران منفجر گشتن
با «سید قطبی» در خیابان منفجر گشتن
شبها «غزالی» خواندن و خواب بدی دیدن
هر برگ گل را در نگاه مرتدی دیدن
در مدرسه آموختن قتل برادر را
چاقو زدن از پشت، گلهای صنوبر را
شاعر شدن، در حسرتِ با ماه خوابیدن
با «خادم دین رسوالالله» خوابیدن
سهم تو از این شهر تنها ناسپاسی است
هر اشک من یک مهرهی خوب سیاسی است
آرام میآیی بغل میگیرمت آرام
گریه نکن، گریه نکن میمیرمت، آرام
میبوسم اشک جاریِ بر گونههایت را
موی ترا، لبهای خشکت را، صدایت را
با من بگو، یک عمر لب را دوختی ارچند
گریه نکن باغ انارم، سوختی ارچند
غنچه گل نورسته بر روی مزار من!
بر شانهام سر را بمان دار و ندار من
میبوسمت در تاکسیها در خیابانها
میبوسمت ضد غزالیخواندن آنها
میبوسمت در منبر مسجد نمیترسی
هرچند میخوانندمان ملحد، نمیترسی
در بین زخم و خون و تاولها بگیر از لب
در بین شلیک مسلسلها بگیر از لب
میبوسمت در بین بغض و سوگواریها
میبوسیام در دار و گیر انتحاریها
میبوسیام در سوگواریها و محفلها
میبوسمت بر ضد فتواهای قاتلها
شعر: رامين مظهر
دستهها:بازتاب ویژه
غوغا تابان…چه اسمی!… نوش…
آن تشاعر و آن غوغا، طلیعه روز شادمانی به زیرآوری تحجر و فاشیسمی است که به نام اسلام نابش میخوانیم و میدانیم…
حکومت اسلامیست خیمه دار که خامنه ای کذایی در آن عمود بازی میکند، اصلاح پذیر نیست و هرگز نخواهد بود زیرا بی تعارف خود اسلام اصلاح پذیر نیست.
به هر جوری که شد، مسیحیت اصلاح پذیرفت آخر و کلیسا کنار کشید تا نسیم رنسانس و خردگرایی بوزد و در نتیجه اروپایی که روزی از پناه غار ها در یخبندان عظیم بیرون آمد و با قرض گرفتن دانش از ما آغازید، آخر از همه جلو زد و بعد آمریکا را زایید که امروز هنوز ابرقدرت بی چالش دنیاست…
این دختر رو ستایش میکنم که چنین شعری رو خونده ، در کشوری که خیلی سنتی است و این تابو شکستن طبعاً ترسناکه . غوغا جان رو از دور میبوسم و به امید روزی که در کشور خودش دوباره بخونه و من ایرانی هم از صداش لذّت ببرم
سلام دوست دیرینمان یولداش گرامی روزهایت خوش وباسلامتی توام باشید الما یپرااقی
نوش!!!
چه خوب است که هنوز هستید نازنین…
همیشه احوال پرستان هستم .برقرار باشید وسلامت چه خوش روزگارانی بود در یولداش .هم اکنون حسرت روزهای گذشته را میخوریم هر چند که انها هم بر وفق مراد نبود این ها هم نیست همچنان به گذشت زمان مینگریم وامید است که فردا روز بهتری باشد شاد وسلامت باشید کمتر به نوشته ها میپردازید اما دوستان دارم ندیده هم چنان دوستان دارم ازدختر نازتان چه خبر !نوشته ها و انتخابهایتان همیشه عالی بوده و بدرستی که : شایان قلم چیست جز پاس حقیقت؟
آلما جان، نوش…
بله روزهای خوبی بودند برای خودشان. نه؟…
فیس بوک پدر صنعت نوپای بلاگ نویسی را از پای در آورد…