دوستان،
نوش…
بی برو و برگرد، دنیا از طریق امکانات ارتباطات جمعی مدرن تبدیل به یک دهکده کوچک مجازی شده است.
لذا، حجم کامیونیکیشن بین مردم فارسی زبان و انگلیسی زبان دنیا نیز به همراه آن به ضریب تصاعدی افزایش یافته و نتیجه بسیار محسوس آن پدیده این بوده و هست که آن دو زبان بیش از هر زمانی نیاز تعبیر و ترجمه های واژه و ترکیبات نامتعارف در همدیگر را داشته و آن نیاز را مدام حس میکنند.
این قلم به تجربه شهادت میدهد که هم در انگلیسی به فارسی، و هم در فارسی به انگلیسی، خیلی سخت تا ناممکن است که همیشه بتوان کلام به کلام و یک به یک ترجمه متقابلی برای واژگان ارائه کرد که کاملا شامل تمامیت معنی کلمه، نیز بخصوص از لحاظ موقعیت و مفهوم فرهنگی و اجتماعی بومی اش باشد و به ادراکش برساند، بگذریم از اینکه بعضی اوقات زیاد زور زدن در آن جهت باعث تولیدات مسخرهای هم میشود!
خلاصه کلام، واژه های انگلیسی بوده و هستند که بدجوری یک مترادف مشتی در فارسی را میطلبند که بعضی هایشان البته چنان یافتهاند.
مثل کلمهی «نِوِرلَند Neverland» که اولین بار چند سال پیش خواندم که یولداش نازنینم آقای مرتضی نگاهی نوشت «ناکجاآباد»!
حالا، اجازه بدهید به دایرهی غنی لغات زبان فارسی ایرانی مان، واژهی جدیدی اضافه کنیم که ماشالاه خودم بافتهام، تا معنای انشالاه بامسمایی داشته باشد مترادف با گفتهای در زبان انگلیسی آمریکایی…
پس بنده بدینوسیله با اجازه شما و اختیار خراباتی خودم «هیچی کباب» را به حضورتان تقدیم میکنم تا ترجمهای برای واژه انگلیسی-آمریکایی «ناتینگبِرگِر Nothingburger» باشد، که البته «ناتینگ» یعنی ‹هیچی› و «برگر» یعنی همان همبرگر و ناتینگ برگر یعنی همبرگر بدون هیچ چیز در وسط دو گرد نانش! که لذا استعاره ای میشود برای امری بی نتیجه و ناموجه و بدون آخر عاقبت و آخرش سرکاری و بیخودی!…
پس ‹هیچی کباب›، مِنبعد یعنی چیزی که کسی و کسانی با تشریفات و هفت دست آفتابه و لگن درست کردهاند که تقدیم خلایق کنند، که در عمل و حقیقت باد و هواست و هیچ به بارش نیست و برای مخ زنی است و بس!!
یعنی سیخ خالی کباب بدون هیچ چیز بر آن، چرخیده به مدتی روی آتش بادزده منقل، تا همراه شود با گُشنه پلو در کنار خورش دل ضعفه!!…
لاکن، این همه گفتم و سیخ هیچی کبابی روی منقل در ایوان پیاله سرا چرخاندم تا آخر به مقاله خواندنیای در واشنگتن پست به قلم آقای «هیو هیوئیت» بپردازم که ایشان در آن آقای شیردل زبل تا صبح جفت شیش انداز و شلتاق های دموکرات ها و تهدید های ملاتاریای یاغی را مطرح کرده است…
اولا و پیش از هر چیز ولی، از شما چه پنهان دوستان که بعد از خواندن مقاله شان، واقعا مایه تعجبم است که با آن مواضعی که ایشان دارند جناب «هیو هیوئیت» را اصلا چگونه اجازه میدهند در رسانه چپ گرای واشنگتن پست که به احوالات لیبرال و دموکرات پسندش مشهور است، بنویسد!… این از آن!…
چرا که در رابطه با عزم دموکراتها به استیضاح ترامپ و ، گلاب به رویتان، گُ# گیجه شان نسبت به برجام، و کلا تمایلشان به مسامحه و مصالحه با لیلی به لالا گذاشتن رژیمی تروریست و تروریست حامی و پرور که تمامی عمرش بر ایجاد و وجود بحران ابقا داشته و نمیخواهد نُرمال باشد و مثل آدم عمل کند، جناب هیوئیت در مقاله اخیرش زمین بازی سیاسیون چپ آمریکا را با لودر کاترپیلار شخم زده و پدر دموکراتها را از زیر خاک در آورده و نفت رویش ریخته و کبریت کشیده و سوزانده!!…
جناب هیوئیت در مقاله اش خاطر نشان میشود که بار دیگر، بعد از تجربهی تحقیقات سه ساله پر خرج و هزینه میولر یا مالر اف بی آی در روشن کردن این که آیا تبانی بین پرزیدنت و روسها بود، که به هیچ جا نرسید و ترامپ از آن سالم به در آمد، دموکراتها حالا دوباره برداشتهاند و با عزم جزمشان برای به استیضاح کشاندن ترامپ با این بهانه که او شاید در تماسش با رییس جمهور اُکراین مرتکب کار خلافی شده، هیچی کباب دیگری ورزیده و با آب پیاز به سیخ کشیدهاند که هیچ شانسی برای آوردن هیچ لطمه ای به ترامپ ندارد؛ حالا از کار برکنار کردنش پیشکش!…
لاجرم ربط این به داستان ایرانمان اینجاست که هیوئیت میگوید یا للعجب که این دموکراتهای آمریکا درست زمانی که آلمان و فرانسه و انگلستان هم برمیدارند و حمله به تاسیسات نفتی عربستان را اقدام جنگی ملاتاریا نامیده و آنرا محکوم میکنند و بدینطریق اقدام جنگی ج.اس. علیه کشور دیگری در منطقه تبدیل به بزرگترین و مهمترین خبر در آمریکا، اگر نه در دنیا، میشود ، میآیند و چنین هیاهوی استیضاحی را به پا میکنند که در نتیجه مسئله یاغیگری ج.اس. را کاملا تحت الشعاع قرار داده و از خاطر ها میزداید و مردم از یادشان میرود. و این در حالی است که آمریکا و دنیای آزاد هم اکنون دغدغه ای بزرگتر و خطرناکتر از ج.اس. یاغی ندارد و دموکراتها باید با همه آنبورد شوند و با این باور که باید درد ج.اس. را مدوا و درمانی چاره کرد همسو گردند.
ولی هیوئیت در همان مقاله افسوس میخورد که دموکراتها دیگر کاملا توانایی تمایز بد از خوبشان و این که چه چیزی حائز اهمیت واقعی است و چه بی اهمیت را از دست داده اند و در وادی اوهام خود در صحرای درانداشت سیاست واشنگتن سرگردانند… و می گوید این بلا با شوک پیروز شدن ترامپ در انتخابات بر سر آنان وارد شده و از ۲۰۱۶ تا کنون حالشان اصلا خوب نبوده…
بارک الله اقای هیوئیت… ذکر هیاهوی استیضاح دموکراتها در مقاله ایشان و اثرش بر روی تمرکز افکار عموم نسبت به تهدید های حکومت اوباشان و اراذل خامنهای، جورهایی بنده را به یاد آن روزها انداخت که چگونه مرگ مایکل جکسون خبر قیام مردم ایران و حمایت حسین اوباما از ملاها را کاملا تحت الشعاع قرارداد و از یاد ها و وجدان ها مثل خس و خاشاک به جوی خیابان تاریخ جارو کرد و برد…
جرعه ای به خاک…
دستهها:نوش نگارش
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟