والّا ما و بر و بکس، دروغ چرا، نگران بودیم که ولی وقیح بیاید امروز و در امامت نماز جمعهاش، که حالا که دیدمش مشکوک میزد که چه بسا زوری داشت انجامش میداد!، نرمش بیشتر و وادادگی فراختری را به «دشمن» سیگنال بدهد و آمادگیاش برای تقبل صیغه برجام ترامپی را…
چون آنوقت، حتی به فرض محال وقوعش تا زمانی که سد علی نفسکش است، در عمل زجر احتضار نظام و مکافات مردم با برجامی دیگر مدتی نامعلومی دیگر تمدید مییافت…
لاجرم یواشکی درِ برجام اروپایی «بدون مذاکره با آمریکا» را در آخر باز گذاشت…
ولی نه. بیجا نگران بودم. نه جایی برای گونگادین در بهشت هست، و نه هرگز ملای متوهم را فرجامی برای برجامی…
و البته که جز بیانصافی شر و ور و دروغ و کلا چِرت در بستری از نشخواریات حوزهای چیزی مضاف نگفت آن قاتل حتمالمکافات، و بله باز هم زامبی هایش را به سوی صندوق های نمایشی اپیزود آبروبرنده دیگری از شامورتی مسخره انتصخاباتش سوق داد،
و البته که با آن لهجه و تلفظ بدِعربیاش تِرِکمان زد به هرچی عربی و عربی زبان است آخرش. والّاهه اعراب نه بخاطر شیعه بودنش، بلکه بخاطر بیاحترامی به زبانشان با تلفظ وحشتناک آن است که میخواهند سرش را ببرند!!…
لاکن، در جمع، نطقش خیلی هم خوب برای ما جماعت خواهان عبور از حکومت نکبت و ماتریکس ضحاک زمانه و ظلمش در آمد. بگذارید عرض کنم چرا:
چون وانداد به دلیل اینکه نمیتواند از خطوط قرمز خود بگذرد و انقلابی بماند، و لذا آچمز هستهای که عمومانوک مفقود من بِهِمان دهه ها پیش روشنگری کرد و آشکار ساخت، همانی که چوب اصلی در دست ترامپ شیردل و بقیهی دنیای متمدن با مردم و حکومتهای عادی است و هی با آن دارد توی فرق سر ملا میزند و میگوید هسته بازی اکیدا موقوف، هنوز بجای مؤثر خود برجاست و جایی نرفته!!
به عبارتی دیگر، ذرهای از نگرانی دنیای آزاد و متمدن از هستهای شدن نیروی قهری رژیم تروریست انقلاب صادرکن که به غیرعادی بودنش میبالد کاسته نشده!…
و هنوز آنهایی که میتوانند ملاتاریا را با نیروی نظامی نابود کنند، ایمان دارند که ملاتاریا را هرگز اجازه به داشتن بمب اتمی نخواهند داد…
(در پرانتز اینکه آقا امروز تلویحا هم سیگنال جهت و نگرشش را به سوی گریز هسته ای داد و گفت باید «قوی شویم» و جمع ساندیس خوران حاضر در صحنه را به عوعویی باورنکردنی از هیجان انداخت که بیا و ببین!…)
نیز هیچ شکری هم نخورد که بتواند ذره ای اوضاع حقوق بشریاش را بهبودی دهد که با جنایت اخیرش در ساقط ساختن هواپیمای مسافربری دیگر به بدترین وضعیتش رسیده…
لاجرم آنچه که در پیاله نقش است اکنون، ادامهی تحریمهای استخوان خورد کننده علیه رژیم و عواملش و ادامه جریان مجموعهی همهی وقایع، اقدامات، و مراحلیست که شکی نیست به نقطهای خواهد رسید که در آن ملاتاریا آخرین جنایت فجیعش را علیه بشریت مرتکب خواهد شد و یا یه جورایی شکی از وجود خطر آنی هستهای شدنش باقی نخواهد گذاشت و آنوقت، این طور نتیجه گیری خواهد شد که همه راهها پیموده شده و راه دیگری جز استفاده از نیروی قهری برای از میان بردن عنصر تهدید هستهای حاضر حکومت فاشیستی ملاتاریا و شرکا باقی نمانده، و کنش نظامی یک نیروی مؤتلف از چندین کشور به رهبری آمریکا و یا در ائتلافی مرکب از آمریکا با یا بدون اسرائیل و شاید انگلستان، دقیقا همان را خواهد کرد و با له کردن فجیع عمامه پوشان حاکم و قالتاق هایشان دنیا را به روز بعد از آنان خواهد رساند. روز بسیاری در حسرت دیدنش مردهی بعد از سقوط جمهوری اسلامی پرچم خرچنگنشاندار ملاتاریا و شرکای اوباش و اراذلش…
نوش…
دستهها:نوش نگارش
We Too
» روز بسیاری در حسرت دیدنش مردهی بعد از سقوط جمهوری اسلامی پرچم خرچنگنشاندار ملاتاریا و شرکای اوباش و اراذلش…»
درودها،،میدانید گفتم کمتر کامنت بجاگذارم! انقدر بدو بدو نکنم! ولی خب،مگر لذت نوش را،ترک توان گفت….!
مجدد درودها،،راستش صحبت های علی خامنه ای را دیدم،،دلم گرفت و پرتاب شدم آن تَه…البته برای منی ک اوایل فرصت دیدن است…؛ نمیفهمم جناب پیاله چی،ک چ چیز آنقدر آدمی را ب تزویر می کشاند،ریا و دروغ عجیبی دیدم آن هم در آستانه پایان 80سالگی…نمیدانم،مگر مرگ بیخ گوش ما نیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟…….و ترسیدم نکند روزی اینگونه شوم..
نوش… صادق جان. مرسی…
گوهر وجود تو، که حافظ شیرازی ما آن را «گوهر بیرون از صدف کون و مکان» توصیف کرده، که کون و مکان مفاهیم فیزیکی «تایم Time» و «اِسپِیس Space» در علم فیزیک میباشند، هرگز چیز دیگری جز آنچه که از ازل بوده نخواهد بود و چیز دیگری نخواهد شد جز آنچه که هست…؛ همانا وجود آگاه خداوند (خود آوند)… همانا Satchitananda «سات-چیت-آناندا»
شاید باورتان نشود اگر بگویم همان هم گوهر وجود خود خامنهای است!…
همه چیز در اصل یکی است. از یک عنصر است. همانند گِل پخته سفالی که سازندهی همهی کوزه های کارگه کوزهگر است. همانند آبی که اصل سازندهی همه اشکال امواج لب دریا و کف و حباب های آن است… و آن یک چیز همان خود-آی خودآینده است!، به عبارتی، حاصل و متعاقب یک «اراده»ی خود آیی .. یک ارادهی شکافتن از نیستی به هستیِ متشکل از زمان و مکان که ورود یا پدیدار شدن در آن معادل با بودن در قالب «خود» است. فرایندی که از زمانی که برخورددهنده هادرونی بزرگ Large Hadron Collider (LHC) بالاخره به راه افتاد، در پایین ترین و بنیادی ترین سطح قابل مشاهده در ذرات تشکیل دهندهی عالم، مشاهده کردهایم…
اصلا منصور حلاج به ایما و اشاره مثل حافظ و مولوی و اینها دست نیازید و برداشت روراست تکلیفمان را روشن کرد و گفت «اناالحق» و بخاطر همان، آخوندیسم دکان قدرت و سیاستپیشه وقت ترتیبش را سه سوت داد! هم همانگونه که به حساب مسیح مظلوم رسیدند که بی شوخی عزم تخته کردن دکان آخوندهای وقت خود را داشت، و در راهش شهید شد… چرا فکر میکنید حافظ آنقدر ارادت خود را به مسیحا و مادرش مریم عذرا در قلمش جاودانه کرد؟!…
منتها سید علی خامنهای جاهل بدبخت چنان خود را زیر جهل مرکب ذهن پلید خود و کارمای بد اعمالش دفن کرده، از سینما رکس شروع کنید و به ماهشهر برسید، که شاید یک میلیون دور دیگر نیز در این چرخ سمساره او را به رهایی نرساند . این دورش که عنقریب نزدیک به پایانی بسیار وحشتناک مینمایاند. دیدید به ابهت سردار انقلاب سید علی چه روا شد؟…
همهی پیامبران دروغین و دغل که جز سیاستورزان خودکامه نبودند و نیستند، صداقت را سه طلاقه کردهاند و داستانی دگر از حق و حقیقت گفتند و میگویند. لازم هم نبود که موعظه های طولانی کسل کننده کنند . فقط بایستی به جماعت تازه از درختان پایین آمده میفهماندند که بابا، توُ این خیک بزرگ و یا نحیفت نیستی! تو حتی افکارت و ذهنت هم نیستی… تو همانی که آگاه از خیک خود، افکار و ذهنت، و همه چیزِ درون و بیرونت، و همه چیز مربوط به آن و همه چیز هستی. تو همان آگاه ناظر شاهد ایستاده هستی. تو همانی، همان خدایی بخدا (به خود آ)…
هروقتی که آن درک در ذهن خاکی خاک بر سرمان نهادینه شود، آن وقت است که به رهایی نائل خواهیم گشت. و رهایی تنها چیزیست که اگر با خود صادق باشیم میخواهیم به آن تسلیم شویم و اسلام آوریم. نه؟!… رهایی از قید پلیدی، سیاهی، و تباهی. رهایی از ریش و از عمامه. رهایی از افکار تاریک و غلط. و به کل، رهایی از عذاب ترس ناشی از نادانی و جهل از هویت ذاتی راستینمان که همانا مهر ایزدیست که فر پویا شده، و رهایی از چرخه و سمساره تناسخ ها تا مگر به آن حقیقت برسیم… لاکن میگویند عجلهای نیست! آش کشک خاله ات هست و تمام شدنی هم نیست. هی برگرد بخور. انقدر بخور تا دلت را بزند!!…
همین!!! حقیقتی که بایستی صادقانه گفته و هزار بار بازگفته شود و به اقتضا حلاجی گردد همین است. پیام همین است و اگر پیامبری هست جز این پیامی ندارد و نباید داشته باشد. اگر داشت بزنید با اردنگی دیوث را توی جوب بیاندازید خواهشا!!!… خودآوندی در تو دارد تجربه میشود و تو همانی که حلاج گفت هستی بخدا.
پس نترس و آسوده باش برادر صادق جوانسالم، چون حقیقت را میدانی، همین حالا رستگاری. بقیه داستان زندگیت یک شو خداوندی اکسکلوسیوی برای توست 🙂
…Enjoy the Show
درودها…آیین متانت،تکریم و سپاسگذاری است در لحظه،،،لیک در لحظه تامل،شاید بروی و ساعتی دیگر برای ادای تعظیمی ارزشمند برگردی،که برگشتم!
شما نوشتید و من سرچینگ کردم! رسیدم به ذره ی خدا،هیگز، از پنداشت تا پیدایش،نوشته جیم باگوت….خواندم تا بفهمم داستان آن هادرونی ک نگاشتید چیست در حد خودم،و تاجایی جلو رفتم ،که از دور حس بر داستان یافتم و آنوقت که از این نو زاویه،طرح را مجدد دیدم،رجعت کردم دست ب سینه، چاکرم و مخلصم!
بقول بسیجی های امروزی: آقاجان مرسی!
خوش نوشتید و مرا تازه کرد،، سپاس ها…
اما یکچیزی دیگرهم در این گوشه هست: سنگ معیار تفکیک کننده توهم دانایی با دانایی چیست؟؟؟ از کجا بفهمیم که پیامبر است و که بادبر…
سپاس ها،ب امید جبران…
از تو به خود رسیدهای،
این که سفر نمیشود!
😉
نوش…