دوستان،
به هر حال،
نوش…
چنان غافلگیر شده و به چیز! گیجه افتادهام این دو سه روز با واقعی شدن اخبار بروز این بلای کرونا و سرعت سرسام آور شیوعش در وطن و اطراف و اکناف دنیا، و تبعات در حال افزایشش که نگو و نپرس!!…
لاکن آن به این معنی نیست که گیجی تهی از افکارم کرده راجع به آینده و آن و شما، نازنینان، اصلا…
کی هست آخر؟… کی میتواند باشد؟!!…
محض و فرط ذلتم ولی آنجاست که، باور میکنید؟، هنوز یک گوشه از مخم علیرغم همه اخبار رایج هنوز میگوید نه بابا همه این کرونا بازی فیلم است وکشک است؟!…
لاکن میدانید آن بخش از مخم چرا به آن نحو تفکر چسبیده و نمیخواهد ولش کند؟!
چون لاغیر آن، محضِ خُلَّصِ درکِ فاجعةالفجعا ست، و مخ من، ظرفیت گنجایش حس درد ما تبع از آن مفهوم را ندارد و به کل قاط خواهم زد…
آخر فاجعهایست به وسعت ایران…
پس با توام دوباره، خامنهای-
ای شیطان معمم که خود را واسطه خداوند از طریق فسانهی امام زمانی نهادی:
میبینی پس کارمایی را که خداوند به پیشت نهاده؟
میبینی که مجبور شدی پس از قرن ها بیزنس تجاهل و خرافات خود و جد و آبائت،
دَرِ دکان تقدساتت را خودت قفل کنی،
و خودت هم آماده به قرنطینه و قایم شدن شوی!!!
بعد از اینکه حرف حق بگوشت نرفت، پاسداری حقیقت که پیشکش!…
بعد ازاینکه فرعون خود باورت شدی و کله خرابت بزرگتر از عمامهات شد،
بعد از اینکه عمق توهمت شد، قدس و خدایت،
مرضی آمد که فراتر از مبدا اش،
دقیقا تو و کل بساطت را نشانه گرفت، ای ملعون!!…
مجبور شدی مومنین را که قرار است ولی شان باشی، از بوسیدن و لمس ضرایح مقدس باز و دور نگه داری!!!
آخر تا کی تو و بقیةالضالین اسلام نخواهید آورد؟!…
تسلیم شو به حق، به حرف منصور، به صحبت مسیحا،
به ایمای حافظ، به اشارت مولانا…
تسلیم شو و اعتراف کن به کذب و جرم خود و همهی ایل و تبار نامرد و نابکارت…
تسلیم شو، حالا.
نوش…
دستهها:نوش نگارش
درودها…
نوش و سپاس