ماتیک به لبت بزن و غیبت شاه کن!…

Capture

دوستان،
نوش…

سؤال:

ماتیک درب و داغان به لب زدن مثل فاحشه های حراجی (یکی بخر، دو بار…) خیابان چهل و دوم نیویورک سیتی، و جلوی دوربین نشستن و در باره‌ی کارهای عاشقانه مرد دیگری که دیگر دستش از این دنیا کوتاه است چِرت پراکنی کردن، راستی چقدر والایی برای یک ‹مرد› می‌تواند داشته باشد؟… هرچه باشد، البته که به مردانگی و قدر زندگی‌اش نخواهد افزود…

گیرم که «خیلی شایع بود» شاه فقید دوست دختری به نام طلا داشت…
به تو چه که انقدر برایت در زندگی‌ مهم شده که، در این روزها که مردم پسرش را سر کار می‌خواهند، ماتیک به لب بزنی و جلوی دوربین بنشینی و غیبت رفته‌ مظلومی را کرده و مثلا شایعه‌ای را بازگویی کنی؟!…
چرا آخر؟…چون اِندِ تاریخ‌نگاری و روشنگری هستی؟!…

بعد از برچیده شدن سفره‌ی سفارشی روزآنلاین و توی جوب شدن رِیتینگ بی‌بی‌سی فارسی، این گونه زار شده است کسب ارتزاق؟!…

فردا پس از اینکه تو هم به خاک شدی، چه مهملات و شایعاتی را باید نیما خان/جان در باره‌ات بشنود و تحمل کند، البته به فرض اینکه به یساریش هم باشد؟…

اینقدر فرومایگی بزنگاهی در ژورنالیسم؟!…

خجالت نمی‌کشید؟!…

ما را باش که روزی اقتدای قلم به شما داشتیم…

هیهات…



دسته‌ها:نوش نگارش

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s